|
جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 19:37 :: نويسنده : مــهــنــاز و رضــــا
دوستت دارم رضاجونم نظرات شما عزیزان: بادصبا
![]() ساعت21:35---31 خرداد 1392
دل من همانند اتوبوس های شهر شده! غصه ها سوار میشوند فشرده به روی هم، و من راننده ام که فریاد میزنم: دیگر سوار نشوید..."جا نیست..... باز تا کی به دروغ بنویسم : " آری می شود زیبا دید !! می شود آبی ماند !!! " گل پرپر شده را زیبایی ست ؟! رنگ نیرنگ آبی ست ؟! می توانی تو بیا ، این قلم ، این کاغذ ... بنشین گوشه ی دنجی و از این شب بنویس من صبورم اما . . . به خدا دست خودم نيست اگر می رنجم يا اگر شادی زيبای تو را به غم غربت چشمان خودم می بندم . من صبورم اما . . . چقدر با همه ی عاشقيم محزونم ! و به ياد همه ی خاطره های گل سرخ مثل يک شبنم افتاده ز غم مغمومم . من صبورم اما . . . بی دليل از قفس کهنه ی شب می ترسم بی دليل از همه ی تيرگی تلخ غروب و چراغی که تو را ، از شب متروک دلم دور کند. . . می ترسم . من صبورم اما . . . آه . . . اين بغض گران صبر نمی داند چيست !!!! ![]()
![]() |